مامانی گلم از آنجایی که خاله جون معلمه و طاها جونم پیش دبستانی رو تو مدرسه مامانش بود روزی که جشن پایان تحصیلی براشون گرفته بودن چون من و شما هم تبریز بودیم ما رو هم بهمراه منا جون که قبلا شاگرد همین مدرسه بود برای جشن دعوت کرده بودن ما تقریبا وسطای جشن رسیدیم و همون لحظه داشتن نمایش حسنی نگو یه دسته گل را بازی میکردن که شما خیلی خوشتون اومده بود و بعد هم یه سری برنامه های آموزشی که آخرای کار شما خوابتون برد ولی در کل خیلی بهت خوش گذشت و اینم یاد گرفته بودی و هی میگفتی بچه ها هووووپ بمعنای سکوت البته از مربیهای مهد یاد گرفتی چون بچه ها خیلی شیطونی و سر و صدا میکردن. ...